شمارش روزهای شیرین قدکشیدنت شمارش روزهای شیرین قدکشیدنت ، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

نقطه کوچولو

ماجرای شبهای چله

برای خوندن ماجراهای چهل شب اول زندگی پرهام جونم به ادامه مطلب برید. روزاول: شنبه 19 مهر پسر عزیزم ساعت10و45 دقیقه صبح با تولدش زندگیمون رو نورانی کرد.وزنش هنگام تولد 4کیلو و200 گرم بود. بعد بستری شدن تو بخش واولین شیر دادن به پرهام جون یکی از ماماها اومدوشکمم رو فشار دادمیدونستم این کار درد زیادی داره اما خوشبختانه هنوز تاثیر داروی بیهوشی توبدنم بود و دردی احساس نکردم اما غافل از اینکه ماما به پرستارها گفته احتمال خونریزی دارم بازم وضعیتم رو چک کنند برای همین چند ساعت یکبار میومدند و شکمم رو فشار میدادن ومن کلی جیغ میزدم وگریه میکردم . شیرم خیلی کم بود وپرهام سیر نمیشد. وقتی پزشک عمومی پرهام رو دید گیر داد به ناخن هاش ک...
15 آذر 1393

قصه ی زایمان

هفته ی آخر که رفتم پیش دکتر روز سه شنبه بود .وقتی دید 2کیلو اضافه کردم باز آزمایش 24ساعته پروتین واسم نوشت . بعدش معاینه کرد گفت شرایطت واسه زایمان خوبه و دیگه باید دردات شروع شه. روز بعد آزمایش رو انجام دادم و پنج شنبه جواب رو برای دکتر بردم تو این مدت اصلا درد نداشتم .وقتی دکتر جواب آزمایش رو دید با اینکه پروتینم روی 197 بود گفت خوبه مشکلی نیست. گفتم :هنوزم درد ندارم. گفت:یه هفته دیگه هم صبر کن . گفتم:نمیتونم واقعا دارم اذیت میشم بنویسین بستری شم واسه زایمان،قبول کرد. گفت:فردا بیابستری شو. خواهرم همراهم بود اونم پسرش رو جمعه آورده بودیعنی هردوتا آبجیام پسراشون روز جمعه بدنیا اومده بودن . همین باعث شد کلی شوخی کنیم بعدشم سر وز...
12 آذر 1393

تولدت مبارک

                                              تولدت مبارک نفسم                                                      خوش اومدی پسرم &nb...
2 آذر 1393
1